جدول جو
جدول جو

معنی خبر پیچیدن - جستجوی لغت در جدول جو

خبر پیچیدن
شایع شدن، پخش شدن (خبر)
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سر پیچیدن
تصویر سر پیچیدن
سر تافتن، سر برتافتن، سر برتابیدن، سرپیچی کردن، نافرمانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برپیچیدن
تصویر برپیچیدن
درهم پیچیدن، به هم درافتادن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ ضَ ءَ)
الحاح و سماجت کردن. (غیاث) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(بَ یِاَ کَ دَ)
کسب اطلاع کردن از طریق خبر. پرسیدن خبر. با خبر کسب اطلاع کردن:
دلم از صحبت شیراز بکلی بگرفت
وقت آنست که پرسی خبر از بغدادم.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ نِگَ تَ)
پراکنده شدن عطر. افشانده شدن عطر. منتشر شدن بوی خوش در فضا:
عطر آن گل پیرهن تا در هوا پیچیده است
بوی گل دودی است در مغز صبا پیچیده است.
طالب آملی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
کنایه از سرکشی و نافرمانی کردن. (انجمن آرا) (برهان) (آنندراج). سرکشی کردن. (رشیدی) :
همان کن که پرسد ز تو کردگار
نپیچی سر از شرم روز شمار.
فردوسی.
و گر سر بپیچم ز گفتار اوی
هراسان شود دل ز آزار اوی.
فردوسی.
ببستند گردان ایران کمر
جز از طوس نوذر که پیچید سر.
فردوسی.
سر از متابعت نپیچد. (گلستان سعدی).
کمان ابروی جانان نمی پیچدسر از حافظ
ولیکن خنده می آید بدین بازوی بی زورش.
حافظ.
، اعراض کردن. رو برگرداندن. منصرف شدن. ترک گفتن. دست کشیدن از کاری یا چیزی:
سوی شاه توران فرستم خبر
که ما را ز کینه بپیچید سر.
فردوسی.
تو خواهشگری کن به نزدیک شاه
مگر سر بپیچد ز کین سپاه.
فردوسی.
چو شد شاه باداد (خسرو پرویز) بیدادگر
از ایران نخست او بپیچید سر.
فردوسی.
چو در داد شاه آورد کاستی
بپیچد سرهر کس از راستی.
اسدی.
نپیچیده سر از سودای شیرین
بشوریده دل از صفرای شیرین.
نظامی.
جوانان فرخندۀ بختور
ز گفتار پیران نپیچند سر.
سعدی.
مخنث به از مرد شمشیرزن
که روز وغا سر بپیچد چو زن.
سعدی.
کدام دوست بتابد رخ از محبت دوست
کدام یار بپیچد سر از ارادت یار.
سعدی.
، پیچیدن گیسو را. زینت دادن گیسو. آراستن مو
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
پیچیدن بسوی بالا. (یادداشت بخط مؤلف). پیچیدن. بپیچیدن:
مغیلان چیست تا حاجی عنان از کعبه برپیچد
خسک در راه مشتاقان بساط پرنیان باشد.
سعدی.
رجوع به پیچیدن شود، کبر. تکبر
لغت نامه دهخدا
تصویری از در پیچیدن
تصویر در پیچیدن
تا کردن، لوله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بو پیچیدن
تصویر بو پیچیدن
منتشر شدن بو
فرهنگ لغت هوشیار
نافرمانی کردن عصیان ورزیدن: در ارتش اگر کسی از اوامر مافوق خود سرپیچی کند سخت تنبیه میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برپیچیدن
تصویر برپیچیدن
برهم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
امتناع ورزیدن، تخطی کردن، تمرد کردن، رویگردان شدن، سرپیچی کردن، سر برتافتن، سرکشی کردن، عصیان ورزیدن، نافرمانی کردن، تمکین ن کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد